ارزش در اصطلاح دانش جامعه شناسی، عقایدی است که افراد یا گروههای انسانی دربارهٔ آنچه مطلوب، مناسب، خوب یا بد است، دارند. ارزشهای گوناگون نمایانگر جنبههای اساسی تنوعات در فرهنگ انسانی است. ارزشها معمولاً ازعادت وهنجار نشأت میگیرند.
بهطور کلی به کارهایی که برای اعضای گروه اهمیت دارند و آرمان مشترک اعضاء گروه تلقی میشوند، ارزش میگویند. ارزشهای یک جامعه معمولاً از هنجارهای آن دفاع مینمایند و اجازه بروز و ظهور هنجارهای غیر مطلوب را نمیدهند.
ارزش به صورتی دوگانه در واقعیت وجود دارد: نخست به منزله آرمانی متجلی میشود که خواستار پیوستگی است و دعوت به احترام میکند. دوم در اشیاء یا رفتارهایی جلوه گر میشود که آن را به شیوهای عینی یا دقیقاً به شیوه سمبلیک بیان میکند.
ارزشها و قضاوتهای ارزشی
دورکیم تمایزی بین قضاوتهای واقعی و قضاوتهای ارزشی قائل میشود. قضاوتهای واقعی خود را محدود به توصیف پدیدهای معین یا روابط معین بین پدیدهای معینی مینمایند و بنابراین قضاوتهایی هستند که میگویند واقعیت چیست و چگونه است. من، زمانی که میگویم حوادث به این شیوه اتفاق افتادهاند و نتیجه این مجموعه عوامل هستند، به قضاوت واقعی پرداختهام. بر عکس قضاوتهای ارزشی به کیفیت اشیا یا قیمتی که بدان نسبت میدهند میپردازند. هرگاه من بگویم که حوادث خوشایندی صورت میگیرد چون سبب پیشرفت مذهب یا لامذهبی می شون به قضاوت ارزشی پرداختهام.
ارزشها کدامند؟
ارزشها به دو گروه ، باید ها و نباید ها تقسیم میگردندو پایه ارتباط هر فرد با خود و جهان خویش اند . بیشتر در نا خود آگاه آدمی ، از تولد تا نوجوانی ، ارزش ها از سویی داد و ستد ارتباطی از سوی دیگر هویت فرد را میسازند ، چون کوهی از یخ که بخش بزرگ آن در ناخود آگاه پنهان است.
آنچه در زندگی گروهی و فردی حائز اهمیت است آن ارزشهای ژرف پنهان شده در نمادهایی هستند که بنیان هویت فردی و اجتماعی را میسازند. کار زیر بنایی ما در رابطه با خود و دیگران و جامعه، همین شناخت نمادهایی است که ارزشهای پنهان را بر دوش خود حمل میکنند.
ارزشهای پنهان در فرهنگ هر مجموعه آدمی را از راه بررسی نماد های رفتاری ، دیداری و گفتاری میتوان شناخت و ارزشهای ژرف هر ادمی را نیز با مراحل روانکاوی ، تا حدودی طولانی. شاید بتوان با مشاهده عمیق آدمی از دور زمانها به ارزشهای مشترکی دست یافت که از تفسیر و تعبیر مذهبی، ایدلوژیکی مبرا باشند. این ارزش ها را انسانی بنامیم. زیگموند فروید ، دربیان کشف خود، ناخود آگاه ، دو ارزش پایه ای را مطرح میسازد: ممنوعیت کشتن دیگری و ممنوعیت همخو ابگی با محارم. این هر دو ارزش با یکدیگر نسل ها را ایجاد کرده و به ادامه آنها یاری میرسانند. سپس در طی صد ها هزار سال ، آدمیان ، با توجه به شرایط مکانی و زمانی خود ، ارزش ها ، باید ها و نباید هایی را ساخته اند که پنهان یا آشکار اساس هویت فردی ِ فرهنگی آن ها را ساخته است. گاه با حضور یا شیوع یک مذهب،جهان بینی یا تداخل فرهنگها این مجموعه ارزشها به خود نامی میدهند و ماندگار تر میشوند.
شاید تنها ارزشی که بر انسان ۱۳ میلیاردی تا کنون حاکم بوده است ، همان احترام پنهان و آشکار به تداوم نسل و حضور آدمی است در جهان . هیچ اندیشه ، مذهب ، فرهنگی به از میان بر داشتن انسان نیاندیشیده است . و در مقیاس حیات و بیش از سه میلیارد سال حضورش، تنها ارزش ، مقاومت حیات در مقابل مرگ بوده است . هر روز حیات خود را در مقابل مرگ حیات مستحکم تر میسازد.
(چگونه، چه کسانی و چرا ارزشها از نسلی به نسلی میروند؟)
پرسش نخست این است که آیا خود بر ارزشگذاریهایمان آگاهیم یا نه؟ گرچه بهظاهر در جامعه، ارزشها را ما انسانها بهیکدیگر میرسانیم، ولی در ژرفا این «ناخودآگاه» است که این مهم را بردوش دارد. تجربه حضور «ناخودآگاه» چون جایگاه روانی- نه چون غیرخودآگاه یا ناخودآگاه- جدای از ارزش تئوریک خود، با منطق ویژه خود (منطق ناخودآگاه) بهما فروتنی، پذیرش حضور دیگران، همزیستی با مخالفان را میآموزد. گاه که به نهاد پنهان خویش به کارکرد این ناخودآگاه و آنچه در آن نهفته است آگاهی بیشتری مییابیم، به رنجوریها، دیگرگونیها، غنا و بزرگیهای دیرگان بهتر پی میبریم.
آنچه ما را از تردیدهای روزانه در بهکارگیری ارزشهای غیرانسانی و غیراخلاقی باز میدارد بر پایههای استواری ایستاده است که در نهاد ما رقم خورده است.
پذیرش دیگران میبایست در ژرفای ما نشسته باشد، همیشگی باشد و زنده. این پذیرش ژرف بهگمان من به پندار و گفتار و کردار ما هماهنگی خواهد داد که در زندگی هرروزه به نمایش گذاشته خواهد شد. این پذیرش به چه چیزهایی وابسته است؟
۱- در نخستین پایه، فرد به ارزشهای خود چون یکی از مجموعه ارزشها مینگرد نه چون ارزشی یگانه، یکتا، بیمانند، برتر و همیشگی.
۲- سپس فرد به نسبی بودن ارزشهای خودآگاهی مییابد. میداند که این ارزشها از زمان و مکان بهدور نیستند. همیشگی جاودانی و همهجایی نیستند. در شناخت جهان پیرامون خود هنوز راز و رمز نکتههای فراوانی است که نمیدانیم و شناخت اینان در راهند. این شناختها میتوانند ارزشهای ما را هرروزه دگرگون کنند.
۳- سه دیگر، پیوند و پیوستگی ارزشهای گذشته، اکنون و آینده است. چون آدمیان را تاریخ فرهنگ و شناختی است که آیندهای داریم. ارزشها خود در تاریخ زندگی فرهنگی ما شکل گرفتهاند و پیوستگی تاریخی و مفهومی این ارزشها به هماهنگی شناخت و راهیابی اینان در میان نسلها کمک میکند.
۴- پذیرش ارزشهای دیگران تنها به مفهوم عدم دشمنی، عدم پذیرش حضور این ارزشها نیست، بلکه باید به جایگاهی پای گذاریم که دیگران، ارزشها و اندیشههای اینان را در مقام رقبای همطراز و همجایگاه و همارزش خود بشناسیم و بهگونهای دو پرداخت اختلاف- احترام در همسوی یکدیگر پای بردارند چون دو پرداخت برادری- تساوی.
۵- پذیرش دیگران، پذیرش اختلاف است. «من» هستم چرا که «دیگری» هست و این من و دیگری در یک جایگاه، آزادی و اجبار هریک دیگری را تعریف میکند. این «دیگران» هستند که مرا میسازند. فردیت، اختلاف از سویی و ارزشهای جمعی از سوی دیگر.
«ناخودآگاه» با گفتار دیگران و بهویژه در کودکی، گفتار پدر، مادر، خواهران و برادران ساختار مییابد. این گفتار است که نخستین روابط عاطفی، محبت، کینه، حسادت، احترام به قانون را در ناخودآگاه شکل میدهد. «ناخودآگاه» گنجینه واژههای دریافت شده است و چگونگی ارتباط این واژهها ساختاری چون زبان دارد. واژههای رها شده پیرامون کودک، حتی پیش از تولد او،زنجیرهوارهای را میسازند که مبنای پایهای ساختار ناخودآگاه را میبندد. زنجیری که از یکسوی گذشته را به آینده میپیوندد (در ژرف) و از سوی دیگر فرد را به خواهران و برادران ودوستان (در سطح)
۶ – پذیرش دیگران، بهگونهای سخن گفتن است با گوشی باز، گوشی که در یک زمان هم سخن دیگری را میشنود و هم سخن خویشتن را، چون کوششی پیگیر و مستمر. چون گوش فرادادن به آرزوها و امیال پنهان و ژرف و درونی خویش و در همان زمان شنیدن این آرزوها و امیال در دیگری. فرد آدمی در رفت و بازگشتی است همیشگی میان نهاد ژرف خودخواه و خوداندیش و گرفتار خویش و من برتری که میوه اخلاق و فرهنگ و آموزشهای اجتماعی اوست. بنا براین فرد، چندگانه است چون دیگران. پذیرش دیگران، بهگونهای، پذیرش این چندگانگی در خود و در دیگران است. چندگانگی پوینده.
۷- پذیرش دیگران. باور بر این مفهوم است که ارزشهای ما از زمان، از زمانهای بسیار دور تا به اینجا رسیدهاند و درس بزرگ تاریخ تمدن انسانی درس صبر و متانت و بردباری و حکمت است. ارزشها و اصول در طول زمان خود را برجای مینشانند و تثبیت میکنند. زندگی قدیم است.
۸- پذیرش دیگران. یگانگی در چندگانگی است. فردی در میان دیگران. همانگونه که گنجینه دانستههای ما، واگذاشته تمامی آدمیان است برای ما و فرزندان ما. اگر امید کوچکی بر دریافت و شناخت هستی است، این امید در آینده است نه در گذشته. دو شاخه تز و آنتیتز در شناخت به دو شاخه گذشته و آینده نیازمند است. پدیدهها و ارزشهای شناخته شده پدران ما در دل واژهها و زبان و گفتار و نمادها بهما رسیدهاند. روزی این دانستههای ناخودآگاه پنهان در واژهها از ناخودآگاه به آگاهی ما خواهند رسید.
۹- ارزشگذاری بر دیگران نوعی هماهنگی درونی هرکدام ماست. چون نرم سنگهای کف رودخانهها که عبور آب روان صدها هزار ساله آنها را صاف و یکدست کرده است. در درون هر فرد ارزشهای برجا مانده هزاران سالهای وجود دارند که ذرهذره ساخته و پرورده شدهاند.
۱۰- پذیرش دیگران بهگونهای گرامی داشتن تداوم است. در طول تکامل و مراحل آن نه اولین روز وجود دارد نه آخرین روز. همهچیز در نوعی حرکت و پیوستگی است. نگاهی یگانه به فرهنگ آدمی داشتن. چون انگاشتن فرهنگهای گوناگون که ریشه در یک فرهنگ مشترک آدمی دارد. همه از یک پدر و مادر فرهنگی زاده شدهایم و ارزشهای نهانی و ناخودآگاه پنهان در واژهها و نمادها از آن همه است و از آن هیچکس نیست. هر فرد آدمی چون موزهای باستانشناسی در درون ژرف خود، نهادها و واژههای فرهنگی نسلها را به دوش میکشد.